تلنگر درست جایی ک باید

دستام عرق کرده ، دارم از استرس میمیرم !یهووو وسط هیچ  یک  اتفاق  که از دست دادن یک موقعیت هست برای من !موقعیتی ک شاید  خواستنش رو به خاطر قضاوت آدم ها بیشتر بخوام 

دارم فکر میکنم چی شد که به اینجا رسیدم ؟به این حجم  رهایی که بی تفاوت باشم ؟ک من ایده ال گرا کمال طلب در این حد   اجازه بدم   برسم عین خیالم نباشه تا همین لحظه که شاید این موقعیت  مجبور شم از دست بدم ...

و حالم بده و دقیقا  دارم فک میکنم کاش خداا کمک کنه یک فرصت دیگه تا  دوباره خودم بکشم بالا ...


+نیت میکنم این آخرین باری باشه ک طوفان درگیر میشم عهد می بندم بعد رهایی از طوفان   چشمانم می بندم عهدکشی میکنم.

یک فرصت لازمه خدایا و تو تنها کسی که میتونی کمک کنی ...من عهد می بندم  دیگر هیچ وقت در این حد خودم رو در این  موقعیت حقیر قرار ندم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.