این روزها من ...

گاهی دلت حرف  زدن میخواد ،فارغ از همه چیزهایی که هست نیست پناه میاری به گوشه دنج روزهای نوجوانی...

حالا یک اعتراف :همیشه عجله داشتم واسه بزرگ شدن واسه رفتن به مقطع بعدی انگاری همه رویاها روزهای خوش در آینده می دیدم فکر میکردم هرچه زودتر اینده برسه روزهای بهتری برای من رقم میخوره ...

و هربار که به آینده ای رسیدم دنبال اینده بعدی چشم انتظار بعدی بودم بی آنکه از بودن در اون  لحظه شرایط  لذت ببرم ...نه همیشه اما بیشتر اوقات...

و حالا دختر 24ساله ای که  به خودش اومده  فهمیده اگه همین لحظه زندگی نکنه هیچ آینده ای نیست ...اون فردایی که میخواد روز همین لحظه همین لحظه ای که همیشه ازش غافل بوده می سازه ..

چیزی جدا از شعار حرف های کلیشه ای ...فهمیدم باید زندگی کرد درست زندگی کرد ...من این رو از خودم همیشه دریغ کردم  چون همیشه چشم به آینده بسته بودم ...آینده ای که هیچ وقت نمی رسید و نخواهد رسید...

حالا یک تصمیم : زندگی را زندگی کردن ...نفس کشیدن در همین لحظه ...

باید ساخت اما  با این لحظه ها نه با چشم انتظاری روزهای بهتر...روزها من میسازم...یادم نره ...


حالا این روزها : امتحانات نزدیک است خیلی نزدیک و من نخوندم ،نبودم و در یک تایم کوتاه باید جبران کنم..

و خبر از بهشت این که :روزهای خوبی پیش روی بهشت بچه های اونجاست امتحانات به خوبی تموم میکنم میرم واسه کمک به ساختن یک بهشت واقعی به امید خدا ...


حالا یک شکر : خدایاااااا از ته دل ممنونم برای بودن خانواده ام...ممنونم ازت خدااا