به دوربرت نگاه میکنی ،به این حجم آشفتگی
به همه رفتن ها نرسیدن ها
به همه نصفه نیمه رفتن ها
به حجم کارهای نصفه
به حرف های نزده
کتابهای به نیمه رسیده
دوستی ها در نیمه رها شده
به همه چیزهایی ک اونقدر رها شده ک تلنبار شده و تویی که حس بد داری
و رضایتی که نیست
دستام عرق کرده ، دارم از استرس میمیرم !یهووو وسط هیچ یک اتفاق که از دست دادن یک موقعیت هست برای من !موقعیتی ک شاید خواستنش رو به خاطر قضاوت آدم ها بیشتر بخوام
دارم فکر میکنم چی شد که به اینجا رسیدم ؟به این حجم رهایی که بی تفاوت باشم ؟ک من ایده ال گرا کمال طلب در این حد اجازه بدم برسم عین خیالم نباشه تا همین لحظه که شاید این موقعیت مجبور شم از دست بدم ...
و حالم بده و دقیقا دارم فک میکنم کاش خداا کمک کنه یک فرصت دیگه تا دوباره خودم بکشم بالا ...
+نیت میکنم این آخرین باری باشه ک طوفان درگیر میشم عهد می بندم بعد رهایی از طوفان چشمانم می بندم عهدکشی میکنم.
یک فرصت لازمه خدایا و تو تنها کسی که میتونی کمک کنی ...من عهد می بندم دیگر هیچ وقت در این حد خودم رو در این موقعیت حقیر قرار ندم.
خوب گفته بودم که امسال متفاوت شده ،تفاوتی که در نگاه عارفه داره اتفاق میفته ،تلفیق منطق احساس و تجربه کردن و نترسیدن
فاصله گرفتن از فرمت های چارت بندی های ذهنم !زیر پا گذاشتن اصولی که بی اصول بود ،صادق بودن با خودم ،برداشتن خیلی از نقاب ها
اتفاق ها همون اتفاقات قبلی ،آدم های همون آدم ها ،اما من دارم تغییر میکنم و خوش حالمممم
خوشحالمم که تغییر رو. در 40سالگی تجربه نمیکنم.
هرچی جلوتر میرم صادق تر میشم با خودم به اینکه هی وای من دست های خالیم و توشه بی بارم رو ...
در راستای تلاش برای تغییر دیروز هم مهمون یک استاد متفاوت بودم ،از دیروز با خودم فکر میکنم نترسم هزینه بدم واسه رخداد اتفاقات بهتر برای حال خووب خودم،آروم تر شدم و شاید شادتر
امروز هم با دختری آشنا شدم که کوله زندگیش یک کوله کرده دور دنیا می چرخه این حجم رها شدن اینکه ادم میتونه رها باشه از آدم ها نترسه یاد نگرفتم یا یادم رفته امروز تلنگر خوردم نترسم از معاشرت با آدم هاا
که یادم نره خیلی چیزها فقط یک بعد زندگیم میشه
+ باز دقیقه نودی بودنم آخ امان از من امان
+اتفاقات خووب :ماه عسل پرستو صالحی ،دیدن استاد ،اشنایی با مریم رها
+قرار بر بی قراری است دنیا را بهتر از آنچه تحویل گرفته ام تحویل نمیدهم که نمی توانم امااا میخواهم بدتر نکنم حال دنیا رو...اول دنیا خودم را بعد دنیا را ...
+آرام تر صادق تر و کم سخت گیر شو عارفه برای خودت که ده سال دیگر این اتفاقات حتی یادت نیست ...
+ شین- میم -عین اسم گروه دوست داشتنی ما
خوب من الان میتونم بگم همیشه در زندکی آدم یک اتفاقاتی میفته که هیچکس نمی تونه پیش بینی کنه.
کمتر از شش ماه باقی مونده تا 25سالگی من و دارم یکی از عجیب ترین سالهای زندگیم رو زندگی میکنم.
اره دارم میگم زندگی...
آدم هایی که من رو از نزدیک می شناسن می تونند این تغییرات رو ملموس ببینن ،تغییر سخته و من تمام تلاشم میکنم که نسبت به تغییرات این روزها گاردی نداشته باشم.
پر حس خووب زندگیم این روزها ...
نمایشگاه کتاب رفتم و کلی تهران گردی ،خوش گذروندم تجربه کردم اتفاقات خوب رو :)
کلی کتاب خووب واسه چندماه گنجینه خوبی دارم برای مطالعه
زندگی سخت هست دیگه سختش نمی گیرم ...
همه چی هست به روال سابق کار درس و همه دغدغه هام اماا اونی که داره تغییر میکنه عارفه اس
در زرد ترین اتاق دنیا نشستم و امیدوارم به روزهای پیش رو
از فردا میخوام یک چله رو شروع کنم با یک نیت خاص و امیدوارم بهترین اتفاق رقم بخوره ...
اسم امسال رو میشه گذاشت بگذار اتفاق بیفتد...
رفتارهای امسالم تا همینجا هم برای خودم غیرقابل باوره .امسال تصمیم گرفتم شعار ندم !نقاب نزنم ! و اجازه بدم هرچه حالم را بهتر میکند اتفاق بیفتد دقیقا از روز اول سال نو و چه قدر عجیب ...
حتی آدم می تواند چشمش را به کینه ای و نفرتی ده سال ببند و اگر نمی تواند فراموش کند حداقل بهش فکر نکند و این برای همه غیر قابل باور است ..
یک افتادن برایم اتفاق افتد یک شب وسط هیاهوی دوییدن های زندگی و حواس پرتی ها سر به هوایی هایم...
افتادنی که فکر میکنم دارد بالایم می برد ،پایی که گچ گرفته شد و نگاهی که تغییر کرد ؛من آدمی که ادعایش این بود که همیشه حواسش به همه است حالا در موقعیت نیاز است نه رفع نیاز و در جایگاه دیگری /دیگرانی که همیشه دیدم و این روزها جنس نگاهم تغییر کرده نسبت به سالمندان و معلولین ...
واقعاا خدا بد نمی دهد افتادنی که باید اتفاق میفتاد تا نگاهت بزرگ کند نه از جنس شعار ...
امسال سالی عجیبیه برای من حسم می گوید چون شعار تغییر ندادم بلکه برای تغییر تلاش میکنم و این برای عارفه ای که این روزها اول از همه با خودش صادق است خوب است ...
به خودم تعهد میدهم مواظب حال خوبم باشم .