-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 دی 1395 13:17
به دوربرت نگاه میکنی ،به این حجم آشفتگی به همه رفتن ها نرسیدن ها به همه نصفه نیمه رفتن ها به حجم کارهای نصفه به حرف های نزده کتابهای به نیمه رسیده دوستی ها در نیمه رها شده به همه چیزهایی ک اونقدر رها شده ک تلنبار شده و تویی که حس بد داری و رضایتی که نیست
-
تلنگر درست جایی ک باید
یکشنبه 20 تیر 1395 13:32
دستام عرق کرده ، دارم از استرس میمیرم !یهووو وسط هیچ یک اتفاق که از دست دادن یک موقعیت هست برای من !موقعیتی ک شاید خواستنش رو به خاطر قضاوت آدم ها بیشتر بخوام دارم فکر میکنم چی شد که به اینجا رسیدم ؟به این حجم رهایی که بی تفاوت باشم ؟ک من ایده ال گرا کمال طلب در این حد اجازه بدم برسم عین خیالم نباشه تا همین لحظه که...
-
شین - میم - عین
جمعه 4 تیر 1395 03:10
خوب گفته بودم که امسال متفاوت شده ،تفاوتی که در نگاه عارفه داره اتفاق میفته ،تلفیق منطق احساس و تجربه کردن و نترسیدن فاصله گرفتن از فرمت های چارت بندی های ذهنم !زیر پا گذاشتن اصولی که بی اصول بود ،صادق بودن با خودم ،برداشتن خیلی از نقاب ها اتفاق ها همون اتفاقات قبلی ،آدم های همون آدم ها ،اما من دارم تغییر میکنم و خوش...
-
روزهای روشن...
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 01:22
خوب من الان میتونم بگم همیشه در زندکی آدم یک اتفاقاتی میفته که هیچکس نمی تونه پیش بینی کنه. کمتر از شش ماه باقی مونده تا 25سالگی من و دارم یکی از عجیب ترین سالهای زندگیم رو زندگی میکنم. اره دارم میگم زندگی... آدم هایی که من رو از نزدیک می شناسن می تونند این تغییرات رو ملموس ببینن ،تغییر سخته و من تمام تلاشم میکنم که...
-
بگذار اتفاق بیفتد...
یکشنبه 15 فروردین 1395 10:20
اسم امسال رو میشه گذاشت بگذار اتفاق بیفتد... رفتارهای امسالم تا همینجا هم برای خودم غیرقابل باوره .امسال تصمیم گرفتم شعار ندم !نقاب نزنم ! و اجازه بدم هرچه حالم را بهتر میکند اتفاق بیفتد دقیقا از روز اول سال نو و چه قدر عجیب ... حتی آدم می تواند چشمش را به کینه ای و نفرتی ده سال ببند و اگر نمی تواند فراموش کند حداقل...
-
با خودت چند چندی رفیق؟
یکشنبه 9 اسفند 1394 00:01
وقتی یهو وسط شلوغی ها یک لحظه یک جا متوقف میشی از خودت می پرسی کجا ؟؟کجایی الان ؟قراره کجا باشی؟با خودت چند چندی رفیق؟ اون لحظه اگه با خودت صادق باشی ؛اون لحظه میشه نقطه بزرگ شروع ... این روزها به انگیزه تلاش پشتکار برنامه خیلی از آدم های موفق غبطه میخورم ،دارم تلاش میکنم شده کمی رشد کنم ... این روزها بیشتر از هر زمان...
-
این روزها من ...
چهارشنبه 16 دی 1394 10:50
گاهی دلت حرف زدن میخواد ،فارغ از همه چیزهایی که هست نیست پناه میاری به گوشه دنج روزهای نوجوانی... حالا یک اعتراف : همیشه عجله داشتم واسه بزرگ شدن واسه رفتن به مقطع بعدی انگاری همه رویاها روزهای خوش در آینده می دیدم فکر میکردم هرچه زودتر اینده برسه روزهای بهتری برای من رقم میخوره ... و هربار که به آینده ای رسیدم دنبال...
-
پاییز مبارک...
چهارشنبه 1 مهر 1394 08:02
سلامم اینکه تهش جایی باشه که تو بتونی قد چند خط اونجا ثبت کنی بشه گوشه دنجی که شاید خیلی نرسه بهش سر بزنی مثل سالهای قبل اما هست واسه این که هر وقت دلت خواست بری بنویسی .. واسه دختر پاییز شروع پاییز یعنی شروع روزهای خوب ...یعنی کلی برنامه ریزی و خواستن.. ارشد قبول شدم همون جایی که گفتم میخوام بمونم ..خدا کمک کرد خدایا...
-
25
جمعه 1 خرداد 1394 12:59
از اردی بهشت 94 + با یک خوب شروع میکنم نتایج کنکور اومد من در کمال ناباوری همه رتبه ای آوردم که شاید از نگاه آدم هایی که من رو از دور میشناسند رتبه خیلی خوبی نباشه از عارفه بعیده !اما از نگاه اونایی که چند ماه گذشته با من بودن اونا دیدن که درس نخوندم خیلی هم عالی است این ر تبه خدا کمکم کرده فقط !من میدونم :) + یک سری...
-
19
پنجشنبه 10 اردیبهشت 1394 07:53
یک صبح دیگه ..یک امروز ِ خوب :) یک پنج شنبه دیگه از راه رسید ..نمیدونم سال ها بعد یادم می مونه پنج شنبه هایی رو که با ذوق از خواب پا میشم روانه اون سوی شهر میشم را یا نه..بچه ها یادم می مونند یا نه.. اصلا اونا چطور؟ خالع عارفه یادشون می مونه یا نه.. حتی یک لحظه اگه بودنم باعث بشه تو شادی آینده یک بچه اثر مثبت داشته...
-
17
سهشنبه 8 اردیبهشت 1394 16:03
داشتم فکر میکردم خیلی هم خوب نیست که من همه رنگ ها دوس دارم یا همه غذاها رو !یا خیلی از همه های دیگه رو!! آدم باید گاهی رنگ خاص خودش را داشته باشد !یک رنگ که همیشه همه جا اولین انتخابش باشد !مثل عطر این که یک عطر که بویش هر جا هر زمان همه را یاد تو بیندازد !یا یک غذا خاص که وقتی اسمش را می شنوی چشم هایت برق بزند.. کلا...
-
16
سهشنبه 8 اردیبهشت 1394 00:29
هشدار برای من وقتی می شود که صمیمی ترین ها حرف هایشان را به شوخی میزنند ..اخطار برای من آن است که بترسم از روزی که غریبه ها همین شوخی ها صمیمی ترین ها را جدی بزنند.
-
14
پنجشنبه 3 اردیبهشت 1394 23:23
اگه در این 4سال دانشجویی یک کار مفید کرده باشم ،پیگیری امضا قراردادی که دیروز امضا شد من بعد 8 ترم به یکی از آرزوهام رسیدم که حداقل یک قدم کوچیک بردارم که جلو اسراف غذاها گرفته شه :) خدایا مرسی
-
13
چهارشنبه 2 اردیبهشت 1394 00:13
این روزها که مهمان خانه هایی می شوم که اهالی ان خانه ها چیزی جز خود,خدا ندارند هر لحظه تلنگر برای من پر توقع ...خدایا کمک کن فواموش نکنم اهالی این خانه ها را..
-
12-از فروردین
دوشنبه 31 فروردین 1394 23:32
+فرودین سه تا فیلم تماشا کردم ،پل چوبی ؛فیلم خوبی که دلم میخواد یک بار دیگه تماشا کنم با بازی ها روان مهناز افشار،مهران مدیری ،بهرام رادان ،هدیه تهرانی دوست داشتنی.دوتا فیلم هم سینما رفتم استراحت مطلق ترجیح میدم سکوت کنم؛من واقعا از این سبک فیلم ها خوشم نمیاد :( فیلم دیگه هم رخ دیوانه فیلم خوب هیجانی بود بازی ها خیلی...
-
11
یکشنبه 30 فروردین 1394 19:29
گفته بودم به عارفه بدهکارم نه؟این روزها که خوب کتاب میخوانم کم تر حرص میخورم سعی میکنم بیشتر بیشتر بهار را زندگی کنم سخت نگیرم بخندم روهای خوبی است. گاهی هست غم !دلهره ..یا چیزی که نمیدانم چیست که پریشانم میکند.. روزهای خوبی است شاید چون خودم میخواهم خوب باشد. آدم ها را رنگی می بینم ..سعی میکنم نه سیاه باشند برایم نه...
-
10
جمعه 28 فروردین 1394 23:43
یک روز که دیر نیست اتفاق می افتی و من ایمان میاورم به معجزه.
-
8
چهارشنبه 26 فروردین 1394 00:30
میریم آرزو بچه های کار رو میگیریم .. آرزو ندارن !آرزو ندارن !آرزو ندارن.. و من نیت میکنم و فال میخرم از کودکان فال فروش شهرم ..همان ها که آرزو ندارن..
-
7
پنجشنبه 20 فروردین 1394 19:11
همین الان که از کمر درد پهن زمین شدم خانم هابچه ها رفتند ،باقی دارند جمع جور میکنند.به این فکر میکنم که یادم رفته بود جایی که الان هستم حضورم در این خونه، بودنم کنار این بچه ها خانم ها آرزو و رویای نوجوانیم بوده خدایا شکرت ..مرسی خدا:-)
-
بهترین سال زندگی من
چهارشنبه 19 فروردین 1394 23:02
هفته قبل موقع برگشت از تماشای فیلم استراحت مطلق اون کتابی که خیلی دوست داشتم بخونم خریدم ؛امروز کتاب بهترین سال زندگی تموم کردم ،اعتراف میکنم خیلی وقت بود که کتابی رو تموم نکرده بودم !کلی کتاب نصف نیمه .. کتاب خوبی که بهت انگیزه میده که به بهترین سال زندگی خودت فکر کنی به ساختن یک سال محشر،این روزها باهمه شلوغ شدن ها...
-
4
جمعه 7 فروردین 1394 08:48
روزی که شروعش بیدار شدنت با صدای بارون باشه یک روز معمولی نیست ..یک روز ِ پرانرژِی است که کش دادن انرژی صبحگاهی /ش با توست :)
-
3-بازدید از خانه سالمندان
جمعه 7 فروردین 1394 08:19
روز اول فروردین دو گروه از دوستان دوتا برنامه همزمان داشتن ؛برنامه بازدید از بچه ها بیمارستان ،گروه دیگه بازدید از خانه سالمندان ،خوب صبح روز اول با همه علاقه ام به حضور تو این جمع ها ترجیح دادم به دیدن عزیزجون اقا جون برم ،اما خیلی دلم میخواست میتونستم برم خانه سالمندان ،دو سه روز بعد در یکی از همین گروه ها وایبری...
-
2
سهشنبه 4 فروردین 1394 19:59
نمیدونم خنده داره یا تاسف بار ،این که 4روز از سال جدید هم گذشته من هنوز هیچ برنامه ای نریختم واسه سال جدید !هیچ هدفی نذاشتم واسه این سال و کلا پرونده سال 93 نبستم هنوز ! اون پیامکی که دم عید دست به دست می شد تو این مایه ها که امیدوارم سال 94 آرزوها سال 93 که 92 براورده نشده از 91 اومده مال 90 بوده براورده شه چون اصلش...
-
1
سهشنبه 4 فروردین 1394 19:16
همیشه فکر میکنم نباید ترسید نباید ترسید از شروع و شروع ها دوباره و چند باره ... نباید ترسید از رفتن ها .. از شروع کردن ها .. از حرف زدن ها .. از نوشتن ها ... اما اعتراف میکنم گاهی می ترسم .نه کم !زیاد !من گاهی از قضاوت شدن می ترسم اما خودم گاهی قضاوت میکنم نه زیاد ..کم ! و حالا من یک بار دیگه میخوام شروع کنم به نوشتن...